ساعت از هفت صبح گذشته است ولی آفتاب بر نیامده. با اینکه خورشید خانم، هنوز در رخت خود آرمیده است؛ انوار ضعیفی در جهان منتشر گشته اند. تاریکی شب، بند و بساطش را جمع کرده و جایش را به آسمانی سفید و بی رنگ و رو داده است. ترجیح می دهم به این آسمان رنگ پریده نگاه نکنم، زیرا از فرط بی میلی خوابم خواهد برد! انگار دستی تنبل، با بی حوصلگی تمام، بوم آسمان را رنگ زده است. به همین خاطر، فعلا منتظرم تا خورشید خانم بیدار شود و با قلم موی سحرآمیزش، رنگ حیات بر صفحه ی عالم بپاشد.
می خوانید ادامه اش را؟!